آینه
وقتی که من کودک بودم
خیلی خیلی کوچک بودم
می دویدم توی خانه
می پریدم چون پروانه
هر چیز تازه می دیدم
اسم آن را می پرسیدم
یک آینه آن بالا بود
هم کوچک و هم زیبا بود
خیلی دلم آن را می خواست
اما دیدم خیلی بالاست
پیش خودم فکری کردم
رفتم یک پشتی آوردم
گرفتم با پشتی ، کشتی
رفتم بالا از آن پشتی
در آیینه چیزی دیدم
از دیدن آن خندیدم
می دانی آن وقت چی کردیم
با هم دالی بازی کردیم
http://www.khaleleila.com